تعبیر خواب

ساخت وبلاگ

 دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲

سلام مارتا حالت چطوره باز شب و...

پرستار رفت و باز هم چراغها را روشن گذاشت.

بخاطر اینکه خیلی عصبانی نشوم به خودم دلداری میدهم و میگم نه سهل انگاری کرده نه یادش رفته.

طفلک فقط ترسیده چراغ خاموش کنه!

دیشب می‌دیدم تو خونه شاپوریان سرسفره غذا بودیم

بابا با حالتی درمانده پیر و رنجیده آمد و گفت یه لاشه گربه اونجا افتاده من همچنانکه با اشتها مشغول خوردن غذا بودم بهش اطمینان دادم که پا میشم و پا شدم یه لاشه خشک شده گربه بود

همشکل گربه خط خطی از

​​​​​​

​​​​

با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 12:24