دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
سلام مارتا حالت چطوره باز شب و...
پرستار رفت و باز هم چراغها را روشن گذاشت.
بخاطر اینکه خیلی عصبانی نشوم به خودم دلداری میدهم و میگم نه سهل انگاری کرده نه یادش رفته.
طفلک فقط ترسیده چراغ خاموش کنه!
دیشب میدیدم تو خونه شاپوریان سرسفره غذا بودیم
بابا با حالتی درمانده پیر و رنجیده آمد و گفت یه لاشه گربه اونجا افتاده من همچنانکه با اشتها مشغول خوردن غذا بودم بهش اطمینان دادم که پا میشم و پا شدم یه لاشه خشک شده گربه بود
همشکل گربه خط خطی از
با خاطراتم بمان مارتا...برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 23