برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 11
دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
عصر بخیر مارتا،
نمی دانم بگویم یا نه، میتوانم از احساسات قدیمی بگویم از احساس دلزدگی که در آغاز موفقیت گریبانم را میگرفت پس از سالها حالا شناختمش.
هم او بود که چشمه زلال چشمانم را گل آلود میکرد
هم او بود که افق سپید روحم را کدر میکرد
چیزی از درونم
چیزی از خودم بر علیه خودم
با خاطراتم بمان مارتا...برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 11
امشب باز مادری همه را تنها گذاشت و رفت تسلیت میگم آقای عاقلی با خاطراتم بمان مارتا...
برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 16
شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
سلام مارتا
باور کن خیلی دلم میخواد بخوابم
اما دوست دارم نقل امروز برات بگم
امروز جمعه یازدهم اسفند ۱۴۰۲ همراه بهمه رفتم رای دادم.
بالاخره ملت انتقام گرفتن از حکومت، تو حوزه قو پر نمیزد.
مارتا خیلی خوابم میاد شب بخیر.
با خاطراتم بمان مارتا...برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 29
پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
شب شده مارتا
نظرت چیه، در این سکوت شبانگاهی رضایت خاطر من بیشتره یا سالها قبل، مادر؟
اون جلو رحل قرآنش و من جلو صفحه تبلت؟
حسم بهم میگه مهم اینه کسی این سکوت رو نشکنه ولو با چند کلمه اختلاط.
با خاطراتم بمان مارتا...برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 31
سه شنبه ۱۹ دی ۱۴۰۲
سلام مارتا شبت بخیر،
اون روز از بابا می پرسم فرق روز بخیر و روزت بخیر چیه میگه اینطوری صمیتت رو نشون میدی پس مارتا
شبت بخیر صرفاً شب تو که برام مهمی بخیر.
آخ بازم پرید
مختصر
مهدی. دوست وبلاگی و تلفنی من که دوست داشت با
با خاطراتم بمان مارتا...برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 20
برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 23
برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 47
برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 52
مارتا سلام، دیدی میگن یه حالی دارم انگار گذاشتن منو تو هاون کوبیدن با خاطراتم بمان مارتا...
برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 63