شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
عصرت and بخیر مارتا،
واقعا فردا میرم کوچه ۵؟
شهر کاغذ ی
راستشو بگم؟
تازگی پشیمون شدم از نوشتن خاطرات شهر كاغذی
درست مثل حرفی که به محسن زدم
در حیاط رو باز نکن.
بگذار خاطرات از حیاط و باغچه مفروش
از
چمن سرسبز همینطور تازه بمونه
اصرار داشت در حیاط رو باز کنه حتما ذوق داشت ذوق فرو ریختن نه، ذوق از نو ساخته شدن دلم نیامد در باز شد حیاطی بود کوچک.
شب بود
با خاطراتم بمان مارتا...برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 3